تولد و مرگ
یا این انسانى که خداوند او را در ظلمات رحمهاى مادران، و غلاف هاى پوشاننده بوجود آورد،نطفه اى در حال افزایش و متراکم از ذرات، علقه اى پوشیده، جنین در رحم،شیرخوار،کودک،جوان، سپس براى او قلبى حافظ، و زبانى گویا، و چشمى بیننده داد، تا از روى تجربه و عبرت بفهمد، و با جلوگیرى خویشتن از معصیت،از ارتکاب آن خوددارى نماید، تا آنگاه که بحد اعتدال خود رسید، و پیکرش راست شد، استکبار وجودش را احاطه نمود و از مسیر حق رمیدن گرفت، و بى پروا به خبط و خطا افتاد،کوشش و حرکات مشقت باربراى دنیایش صرف کرد،براى تحصیل لذایذ عیش و طربش با تفکر خام درباره نیازهایش، [این غافل مست براى زندگى خود]مصیبتى را احتمال نمیدهد و محاسبه نمیکند، و هیچ ترسى او را به خشوع وادار نمیسازد، [بااین غفلت تباه کنند]در فتنه و لغزش فریبنده خود دیده از این جهان بر بست…
در حالیکه زمانى محدود و ناچیز در حیات لغزنده خود،زندگى کرد، نتیجه اى از نعمتهاى خدادادى نگرفت، و فریضه لازم را بجاى نیاورد، و ناگهان اندوه ها و ناگواریهاى مرگ با اینکه هنوز سوار مرکب سرکش خودکامگى بود، و راه شادى و خوشى مىنوردید بر سرش تاختن گرفت، در این هنگام در حیرتى بى سابقه فرو میرود، و در امواج متلاطم در دو شکنجه ها شب بیدارى مىکشد، [از این پس]انبوه دردها و بیماریها بر سرش فرود می آیند، و[او توانائى دفع آنها را از دست داده]در میان برادرى همتا، و پدرى مهربان، و مادر وخواهرى که واى مرگ آنان را به شیون در آورده، آن تازه چشم پوشیده را[پس ازطى آن ناگواریها]با کمال یاس و انقطاع از این دنیا در کفن هایش پیچیدند، و بى آنکه مقاومتى از خود نشان دهد با کمال تسلیم ،روى چوبهاى تابوب گذاشته شد. [این مسافر دیار ابدیت را]یاران ونزدیکان فرزندان، و انبوه شتابزده برادران به سوى دیار غربت بر دوش کشیدند-دیار غربتى که دیدارها در آنجا قطع میشود و تنهائى وحشت انگیز[که هیچ انسانى یاراى همدمى با او را نخواهد داشت]بردند، تا آنگاه که تشییع کنندگانش برگشتند، و آنان که در فراقش اندوه و نالهها سرداده بودند،دنبال کار خود راگرفتند، [در همان شب که وارد زیر خاک تیره گشته است]براى پاسخ ازسئوال بهت انگیز و گویاى راز، و آشکار ساختن لغزشهاى او در امتحان اعمالى که در زندگى دنیوى مرتکب شده نشانده میشود، بالاتر از اینها بلاى ورود در مایع جوشان عذاب الهى، و سرنگون شدن در دوزخ، و غوطه ور شدن در امواج سوزان آتش است، و سختىهاى نفسهاى آن، نه یک سکون استراحتى براى آن تبهکاران وجود دارد، و نه آرامشى که بتواند عذاب را برطرف نماید، و نه نیروئى مانع از هجوم آن همه دردها و ناگوارىها، مرگى حاضر و برنده وجود ندارد که بساط هستى اش را از عذاب اعمالش برهاند، و نه حتى خوابى سبک[که حد اقل لحظاتى را بیارامد]،[اینست داستان سرنوشت تبهکاران] میان انواعى از عذابهاى کشنده، و عذابهاى متوالى، ما بخدا پناه میبریم.
اى بندگان خدا،از گناهان مهلک، و عیوبى که خدا را به سخط و غضب می آورد، بپرهیزید، اى دارندگان بینائىها و شنوائىها، و عافیت و متاع دنیا، آیا هیچ پناهگاهى و خلاصى، و آیا ملجایى و تکیهگاهى وجود دارد، یا توانائى فرار یا مرجعى دیگر دارید.یا نه؟!
پس بکدامین مسیر منحرف میشوید، و بکدامین سوى بر میگردید، یا به کدامین پشتیبان مغرور میشوید، جز این نیست که نصیب هر یک از شما از زمین بطول و عرض قامت شما است، خوابگاهى که گونه بر خاکش خواهید نهاد، هم اکنون بخود بیائید
اى بندگان خدا،که مهلت وسیع بشما داده شده، و روح در طول زمان ارشاد آزاد، و بدن ها در حال راحت، و میدان تجمع براى زندگى، و فرصت باقیمانده زندگى، و استیناف ارادهها، و مهلت براى توبه، و اوقات وسیع است، پیش از کوتاهى زمان و تنگناى خوابگاه نهائى و ترس و جدائى روح از بدن، و پیش از رسیدن غائبى که مورد انتظار است، و پیش از مؤاخذه خداوند عزیز مقتدر…
خطبه83 معروف به خطبه غرا